یا حنّان
بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال لاله ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی زجام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از می که میباید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
سلام.
بازهم بهاری زیبا از راه رسید، بهاری که با ولادت سرور کائنات، جلوه ای دیگر به رخسار زمین بخشیده....
و گلها که سلام آفتابند به زمین، روئیدند!
نه تابستانی باشید که بسوزانید... نه زمستانی که بلرزانید... بهاری باشید که برویانید.
بهارتان سرشار از تمام نیکی ها باد.