الا که راز خدایی
خدا کند که بیایی
تو نور غیب نمایی
خدا کند که بیایی
شب فراق تو جانان
خدا کند که سر آید
سر آید و تو برآیی
خدا کند که بیایی
دمی که بی تو برآید
خدا کند که نباشد
الا که هستی مایی
خدا کند که بیایی
فسرده لطافت گل ها
فتاده شعله به دل ها
ز دست عقده گشایی
خدا کند که بیایی
به سینه ها تو سروری
به دیده ها همه نوری
عزیز خاطر مایی
خدا کند که بیایی
الا که راز خدایی
خدا کند که بیایی
دگر بس است حدایی
خدا کند که بیایی